جن موجودی جدید
سایت حلقه صالحین روستای لنبر
با عرض سلام خدمت شما. این سایت توسط اعضای حلقه صالحین روستای لنبر برای اطلاع رسانی و حضور در فضای مجازی ایجاد شده است.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان لنبر و آدرس lunbar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

کل مطالب : 53
کل نظرات : 6

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 11
باردید دیروز : 73
بازدید هفته : 84
بازدید ماه : 444
بازدید سال : 1484
بازدید کلی : 72803
جن موجودی جدید

هر مسلمان معتقد، بر اساس آموزه‌هاي قرآن مجيد بايد تنها به وجود دو نوع انديشمند مادي در كل عالم هستي اعتقاد داشته باشد. اين دو نوع، يكي انسان است و ديگر ي جن. بنابراين اگر مسلماني معتقد به وجود موجودات فرازميني باشد، بايد باورداشته‌باشد كه فرازميني‌ها يا انسان‌اند و يا جن.
از آنجا كه قرآن كريم به اين موضوع اشاره دارد كه جن‌ها تا قبل از بعثت رسول‌اكرم(ص) به آسمان پروازمي‌كرده‌اند، پس در اين روزگار، نسبت‌دادن فرازميني‌ها به جن‌ها شايسته‌تر است؛ بويژه آنكه قرآن مي‌گويد:
ـ جن‌ها كارهاي شگفت‌انگيز و توانايي‌هاي شگرفي داشته و دارند،
ـ بر كارهاي بسيارسخت، همواره پيروز گشته‌اند،
ـ پيش از انسان آفريده‌شده‌اند.
متأسفانه دانشمندان مسلمان كه دربارة شناخت انسان در قرآن كتابهايي نگاشته‌اند، به اين مهم كمتر توجه‌كرده و به اهميت اين موضوع پي‌نبرده‌اند كه جن‌شناسي جداي از انسان‌شناسي نيست؛ و اصولاٌ‏ اگر از ديدگاه انسان‌شناسي فرهنگي و باستان‌شناسي به اين موضوع بنگريم، درخواهيم يافت كه تا جن را نشناسيم انسان را نيز نخواهيم شناخت؛ زيرا آثار برجا‌مانده از جن‌ها و انسانها در طول تاريخ چندين هزار سالة آنان بر روي كرة زمين، چنان با يكديگر درآميخته و به هم گره‌خورده‌است كه تشخيص و تفكيك آنها از يكديگر، خود نيازمند ايجاد شاخة جديدي در دانش باستان‌شناسي است.
البته اگر دانشمندان بويژه باستان‌شناسان غيرمسلمان در اين زمينه به تفكر بنشينند و معتقد به موجودي انديشمند جداي از انسان شوند، بسياري از مشكلات و معضلات باستان‌شناسي و انسان‌شناسي آنان نيز حل خواهد‌شد؛ و از سردرگمي‌هايي كه پس از مشاهدة آثار عجيب بر روي زمين گريبانگير آنان مي‌شود نيز رهايي خواهنديافت؛ و باز اگر به كاوش و جست‌وجو پيرامون شناخت جن بپردازند(كه مسيحيان نيز بدان معتقدند) دربرنامه‌ريزي‌هاي خود براي آينده‌سازي انسان و دانستن سرنوشت آيندة نوع‌بشر، بيش از پيش كامياب خواهندشد.
نوشتة زير از فصل ‹راز تمدن‌هاي گمشده› كتاب ‹عجيب‌تر از رؤيا› شايان توجه است:
«… اين خرابه‌ها بقاياي يك معبد باستاني است كه در ساختمان آن، بيش از يك ميليون بلوك سنگي به ابعاد 15× 15× 30 سانتي‌متر، از جنس گرانيت به‌كاررفته‌است! نكتة شگفت‌انگيز در مورد معبد ‹زيمبابوه› آن است كه تا شعاع صدها كيلومتر اين معبد،‌ هيچ‌گونه اثري از سنگ معدن گرانيت مطلقاً وحودندارد… »
«صدها نمونه از اين اسرار باستان‌شناسي و انسان‌شناسي در سراسر جهان وجوددارد كه دانشمندان تاكنون نتوانسته‌اند توضيح قانع‌كننده‌اي دربارة آنها به دست‌دهند و پرسش‌ها همچنان بدون پاسخ مي‌ماند. چه كساني اين شاهكارهاي مهندسي اوليه را آفريده‌اند؟ چه كساني اين‌همه بناهاي باورنكردني، معابد عظيم و شهرهاي شگفت‌انگيز خالي از سكنه را ايجادكرده‌اند؟»
«گروهي بر اين باورند كه در گذشته‌هاي دور، موجودات هوشمندي از كرات ديگر به سيارة ما آمده‌اند و بسياري از اين بناهاي غول‌آسا و شگفت‌انگيز را آنان ساخته‌اند. برخي مي‌گويند كه در گذشته، تكنولوژي پيشرفته‌تر از امروز بوده و بشر قادر به كارهاي خارق‌العاده و حيرت‌انگيزي بوده‌‌است، ولي به عللي كه هنوز بر ما معلوم نيست، اين تمدن و تكنولوژي از ميان رفته‌است. شايد نوعي مادة انفجاري يا سلاح مخرّب كه به مراتب مدرن‌تر و پيچيده‌تر از سلاح‌هاي امروزي بوده، تمدن بشر را به نابودي كشانده‌است… »
«افسوس كه دانسته‌هاي ما دربارة گذشته بسيار اندك است، درحالي‌كه هرچه از ‹گذشته› بيشتر بدانيم، آگاهي ما نسبت به ‹آينده› بيشتر خواهدشد.»
نكتة مهم و مهمترين نكته در اين نوشته، همين دو سطر آخر است كه هدف اين گفتار نيز، همان‌گونه كه آمد دانستن گذشته به منظور بهره‌برداري براي آينده‌ است.
در كل قرآن، درحدود صدوپنجاه آيه با عنوانهاي جن، جنه، جان، شياطين و يا بدون كاربرد واژه‌اي به جن اشاره شده‌است. علاوه‌بر اين آيات، يك سوره به نام «جن» دربارة جن وجوددارد. يك سوره به بيان برخي ويژگيهاي اين دو نوع و نعمتهايي كه خداوند به هريك از جن و انس به‌گونه‌اي برابر بخشيده‌است، مي‌پردازد، كه نام آن «الرحمن» است. سورة سوم كه مشخصاٌ به هر دو نوع اشاره دارد، سورة ناس است.
گذشته از همة اينها، با دقت در بسياري از سوره‌ها و آيات هيچ نشانه‌اي بر اينكه اين سوره‌ها و آيات خطابشان تنها به انسان باشد، نمي‌يابيم. بلكه بسياري از مسائل و موضوعهاي مشترك بين انسان و جن را بيان مي‌كنند. در سوره الرحمن خداوند آشكارا جن و انس را مخاطب قرارداده و آمدن آيه 13(كه تا آخر سوره براي ثقلين از بندگانش تكرارمي‌شود،) پيش از آيه 14 (كه ثقلين را معين مي‌كند،‌) نشان از آن است كه همواره خطاب قرآن كريم به جن و انس به طور يكسان است. در غير اين صورت، آية 13 اضافه‌است.
البته در روايات نيز آمده‌است كه قرآن براي هر دو نوع جن و انس نازل‌شده، و پيامبر اكرم(ص) براي هر دو نوع مبعوث شده‌اند. ولي متأسفانه معمولاً مفسرين، فراموش مي‌كنند تا اين عامل را در ترجمه و تفسير خود درنظربگيرند.
بنابراين، همان‌گونه كه باستان‌شناسان عامل جن را در كاوش‌هاي خود در نظر نمي‌گيرند و به بيراهه مي‌روند؛ مترجمين، و مفسريني كه عامل جن را در ترجمه و تفسير آياتي كه به جن اشاره ندارد، در نظر نگيرند، به بيراهه مي‌روند و كلام حق را از موضع خود منحرف مي‌كنند. اين موضوع حتي خوانندگان و مطالعه‌كنندگان قرآن را نيز دربرمي‌گيرد.
در اين تحقيق، در آغاز به شرح سوره‌هاي يادشده مي‌پردازيم، سپس آيات پراكنده در كل قرآن كريم را بررسي‌مي‌كنيم؛ و پس از آن، به نتيجه‌گيري از اين پژوهش مي‌پردازيم، و از خداوند كريم مي‌خواهيم تا ما را موفق به ترسيم تصوير جامعي از جن كند كه خود به‌گونه‌اي پراكنده در قرآن عظيمش به‌دست‌داده‌است.
اولين نگارش: 1/12/1372
دومين نگارش و ويرايش: ارديبهشت 1383
احمد شماع‌زاده
فصل اول: سورة جن

ترجمة نوزده آية اول از 28 آية اين سوره:
« بگو وحي شده به من كه تني چند از جن گوش‌فراداشتند. پس گفتند: همانا ما شنيديم قرآني شگفت را.(1) كه راهنمايي مي‌كند به سوي رشد پس به آن ايمان آورديم و هرگز به پروردگار خويش كسي را شريك نسازيم.(2) و آنكه برتر آمد پايه پروردگار ما كه نگرفت همسري را و نه فرزندي را.(3) و آنكه كم‌‌خرد ما بر خداوند ياوه مي‌بست.(4) و آنكه ما پنداشتيم كه آدمي و پري هرگز بر خدا دروغ‌نبندند.(5) و آنكه بودند مرداني از آدميان كه پناه مي‌بردند به مرداني از جن، پس آنان را گناه بيفزود.(6) و آنكه آنان پنداشتند چنانكه شما پنداشتيد كه خداوند هرگز كسي را برنيانگيزد.(7) و آنكه ما قصد آسمان كرديم، پس آن را پرشده از نگهباناني سرسخت و شهابهايي يافتيم.(8) و آنكه ما در جايگاه‌هايي از آسمان به گوش مي‌نشستيم. پس هركس اكنون گوش بنشيند، بيابد شهابي را كه در كمين اوست.(9) و آنكه ما نمي‌دانيم آيا براي آنكس كه در زمين است شر خواسته شده، يا اينكه پروردگارشان براي آنان نيكي اراده كرده است.(10) و آنكه از ما درستكاراني هستند و نادرستكار. ما گروههاي گوناگوني بوده‌ايم.(11) و آنكه ما دانستيم كه هرگز خداوند را در زمين به عجز درنياوريم و نيز به عجز درنياوريم او را با گريختن خود.(12) و آنكه هنگامي كه ما هدايت(قرآن) را شنيديم به آن ايمان آورديم. پس كسي كه ايمان ‌آورد به پروردگارش، پس نمي‌ترسد از كمبود و ستم.(13) و آنكه از ما مسلمانانند و از ما كجروان. پس كسي كه اسلام آورد، آنان راستي و درستي را دنبال مي‌كرده‌اند.(14) و اما كجروان پس هيزم دوزخ بوده‌اند.(15) و اگر بر روش(اسلام) مي‌ماندند هراينه آبي فراوان مي‌نوشانيديمشان، و روزي بسيار.(16) تا بيازماييم آنها را در آن. و كسي كه از ذكر پروردگارش روي برتابد، در عذابي سخت فروبردش.(17) و اينكه سجده‌گاهها( مساجد) از آن خداست. پس همراه با خدا كسي را مخوانيد.(18) و اينكه هنگامي كه بندة خدا به‌پاخاست تا دعاكند، نزديك بود( از شيفتگي بسيار براي شنيدن آيات قرآن و پيامبر اكرم،) بر سروروي او بريزند.(19)
1ـ ايمان جن به قرآن و اسلام

الف ـ اعتقاد جن به هدايت قرآن و يگانگي خداوند را از آيات اول تا پنجم، و آيات 18 و 19 اين سوره مي‌توان دريافت. از آية 13 برمي‌آيد كه برخي جنها با توجه و گوش‌فرادادن به آيات حق، به هدايت قرآن ايمان آورده و هدايت يافته‌اند و آنانكه هدايت ‌يافته‌اند، باوردارند كه ايمان موجب مي‌گردد از مسائل اقتصادي و اجتماعي، ويا هر چيز ديگري نهراسند. آيه 14 مي‌فرمايد جنها برخي تسليم فرمانهاي خداوندند و رستگارمي‌گردند، و برخي ديگر به‌بيراهه‌مي‌روند.
ب ـ آيات 29 تا 31 سورة احقاف نيز در اين زمينه است:
و هنگامي كه روي‌آورساختيم تني چند از جن را به سويت كه قرآن بشنوند، پس هنگامي كه نزدش آمدند، گفتند خاموش باشيد. پس هنگامي‌ كه(خواندن قرآن) پايان گرفت، به سوي قوم خود، بيم‌دهندگان بازگشتند. گفتند اي قوم، همانا ما كتابي را كه پس از موسي (از جانب حق) فروفرستاده‌شده، شنيديم. آنچه پيش روي دارد گواهي مي‌كند، و به سوي حق و به سوي راهي راست رهبري‌كننده‌است. اي قوم ما، بپذيريد دعوت‌كنندة خدا را. و ايمان آوريد به او. بيامرزد شما را از گناهانتان و پناه‌دهد شما را از عذابي دردناك.
نتيجه‌گيري از آيات:

1. آنانكه كلام حق را شنيدند، به رسالت پيامبر اكرم ايمان آوردند و خود مبلغ اسلام شدند.
2. آنها قدرت تشخيص حق از باطل را دارند، و به كلام حق احترام‌مي‌گذارند.
3. آنان از گفتار حق متأثر، و خود، راهنماي ديگران مي‌شوند.
4. از بعثت انبياء الهي آگاهي، و به آنها ايمان دارند.
2ـ پرواز جن در آسمان و شنود فضائي

الف ـ از آيات هشتم تا دهم اين سوره برمي‌آيد كه جن موجودي است با قدرت پرواز، و تا قبل از بعثت رسول گرامي همواره به آسمان پروازمي‌كرده‌اند، ولي اكنون(با نزول قرآن) از اين قدرت محروم شده‌اند. گذشته از پرواز عادي، آنان به آسمان مي‌رفتند و در پايگاههاي شنود فضائي خود، به شنود مي‌نشستند، (انا كنا نقعد مقاعد للسمع) و پيامهاي كيهاني از جمله وحي را مي‌گرفتند. ولي به‌تازگي با پديده‌اي نو(نزول قرآن)، روبه‌رو شده‌ و از پرواز منع‌شده‌اند.
بنابراين، اگر اكنون جني اقدام به شنود كند، تير شهابي كه در كمين اوست، بدون درنگ، او را مورد يورش قرارمي‌دهد. ولي جنها نمي‌دانند كه اين موضوع براي ساكنين زمين مفيد خواهدبود و يا به ضرر آنهاست. (رجوع‌ شود به الميزان)
ب ـ آياتي ديگر از قرآن در اين زمينه:
آيات 16ـ ¬18 سورة حجر: به راستي كه ما در آسمان برجهايي قرارداديم و براي نظاره‌كنندگان آن را آراستيم و از هر شيطان رانده‌شده‌اي(جن بدكار) حفط‌كرديم، مگر آنكه استراق‌سمع‌كند، پس شهابي روشن، او را پي‌خواهد‌كرد.
آيات 6 ـ 10 سورة صافات: ما آسمان دنيا را به زينت ستارگان آراستيم و آن را از هر شيطان سركشي حفظ‌كرديم، ‌تا هرگز نتوانند كه با شنود به ملأ اعلي(عالم بالا) راه‌يابند و از هر سو رانده، و به عذاب هميشگي گرفتارشوند. كسي كه خبري را بدزدد، حتما تير شهابي او را پي‌مي‌كند.
آية 5 سورة ملك: و به تحقيق آراستيم آسمان دنيا را با چراغها و آنها را دوركننده‌هايي براي شياطين قرارداديم و عذابي سوزان براي آنان آماده‌‌كرديم.
آيات 210 تا 212 و 221 تا 223 سورة شعراء: اين قرآن را شياطين نازل نكردند، نه شايستگي و نه توانايي آن را دارند. همانا كه آنها از شنود(وحي) معزول‌شده‌اند. (از آيات بعدي مشخص مي‌شود كه آنان تنها از شنود وحي معزول‌شده‌اند ولي مي‌توانند ديگر شنودها را به بدكاران دروغپرداز القاءكنند.)
آيا خبردهم شما را كه شياطين بر چه‌كسي نازل‌مي‌شوند؟ بر هر بدكار دروغ‌پردازي فرود‌مي‌آيند. شنود‌هاي خود را القاء‌مي‌كنند و بيشترشتان دروغگويانند.
از اين آيات چنين برمي‌آيد كه خداوند در آسمان برجهايي قرارداده و براي حفظ اين برجها، كه ويژگي برج معمولا ديدباني است، آنها را نوراني‌كرده تا از سويي ويژگي‌هاي آنها به چشم شياطين نيايد و از سوي ديگر از دور زيبا جلوه‌كنند و گذشته از اين، اگر جن سركشي اقدام به استراق‌سمع و شنود فضائي كرد، به گونه‌اي خودكار، با تيرهاي شهابي كه آمادة شليك‌شدن‌اند، مورد اصابت، و اگر اقدام به گريز كرد، مورد پيگرد قرارگيرد.
نظر: افسانه‌هاي كهن، و آثار باستاني موجود در موزه‌هاي مختلف جهان، موجب‌شده‌است كه پژوهشگراني چند بويژه پژوهندة سرشناسي همچون ‹اريك فون دنيكن›‌ به اين نتيجه برسد كه مرداني پرنده با وسايلي فضايي وجودداشته كه پس از نبردهايي سهمگين و احتمالاً طولاني به زمين بازگشته‌اند. البته وي از ‹شياطين› و جن‌ها با عنوان ‹خدايان› نام مي‌برد. ولي ما مي‌دانيم كه خداياني وجودنداشته‌اند؛ بلكه جن‌ها بوده‌اند كه تا آن اندازه توش و توان داشته‌اند كه در تصور انسان بسياربزرگ آمده و به عنوان خدايان يا ‹قدرت برتر› و به قول عوام ‹ازما بهترون› از آنها نام برده‌شده‌است.
اما با نزول قرآن كريم و پيشگيري از ادامة پرواز جن‌ها، مي‌بينيم كه تمدن‌هاي آنها نيز يك‌ به‌ يك از ميان رفته و پس از قرن هفتم ميلادي ديگر سخني از پرواز و آثار پرواز شبه‌انسان‌ها و تمدن‌هايشان در ميان نيست؛ بلكه به افسانه‌ها پيوسته‌اند و تبديل به سؤالي بزرگ در دانش باستان‌شناسي شده‌اند.
3 ـ جنگيدن جن‌ها با خداوند

از آية 12 سورة جن مستفاد مي‌گردد كه در مقطعي از تاريخ، جنها براي جنگ با خداوند به‌پاخاسته‌اند و درهرصورت شكست‌خورده و يقين پيداكردند كه قادر به مقابله با خداوند و نيروهاي الهي نيستند. از سوي ديگر، جنها هنگامي كه نتوانستند در زمين با نيروهاي الهي مقابله كنند و شكست‌خوردند، خواستند با قدرت پروازي كه داشتند، از زمين بيرون‌رفته و به كرات ديگر و يا به پايگاههاي شنود خود در آسمان بگريزند، ولي متوجه‌شدند نيروهاي الهي همه‌جا هستند و هيچ‌جا از خشم خداوند درامان نيستند و يقين يافتند كه نه در زمين و نه در آسمان قادر به شكست خداوند نخواهندبود.(به تفسير الميزان رجوع‌شود.)
از سويي داشتن قدرت پرواز، موجود را توانايي شگرفي مي‌بخشد و به خود مغرور مي‌گرداند. از سوي ديگر با توجه به شناختي كه قرآن كريم در ديگرآيات به ما مي‌دهد، جنها داراي توانايي‌هاي شگرفي بوده و قادرند بسيار سريع عمل كنند.
نظر: تمام اين ويژگي‌هاي مثبت از يك‌سو، و از سوي ديگر فقدان روح الهي و درنتيجه فقدان صفات الهي در جن، كه نكته‌اي منفي براي او در مقايسه با انسان است، از جنهاي بدكار موجودي ساخته كه خود را بزرگ پنداشته و چون ابليس تكبر‌كرده و خيل عظيم شياطين در برابر خداوند صف‌كشيده و اقدام به جنگ با نيروهاي الهي ‌كرده‌‌اند. بنابراين معلوم مي‌گردد در مقاطعي از تاريخ جهاني، بر روي زمين غوغاهايي برپابوده كه تصور آن براي انسان امروزي بسيار مشكل است؛ البته آثار باستاني كهن، برخي از اين وقايع تاريخي را بر ما روشن‌كرده‌است. ولي اگر پژوهش‌هايي با انگيزة تحقق‌بخشيدن به چنين نظريه‌هايي در دانش باستان‌شناسي صورت‌گيرد،‌ گره از بسي نابساماني‌ها بويژه نابساماني‌هاي موجود در انسان‌شناسي فرهنگي بازخواهدشد.
4 ـ پناه‌آوردن انس به جن

از آية 6 سورة جن چنين استنباط مي‌گردد كه در مقاطعي از تاريخ، قبل از نزول قرآن كريم و شايد زماني بسيار دور، برخي انسانها به برخي از جنها پناه‌مي‌برده‌اند،‌ و از آنان ياري مي‌جسته‌اند، و حال آنكه انسانها بايد از شر شيطانها به خداوند پناه ببرند(اعوذ بالله من الشيطان‌الرجيم). بدين ترتيب برخي انسانها با برخي جن‌ها ارتباط برقراركرده و از يكديگر بهره‌مندمي‌شدند و برخي انسان‌هاي ديگر جن‌پرست شده‌اند كه در فصل چهارم، به آنها خواهيم پرداخت.
نكته‌هاي ديگري كه در سورة جن آمده‌است:

1. جن‌ها درستكار و خلافـكار دارند.(آية 11) مانند انسان
2. جن‌ها از نظر نژادي و ويژگي‌هاي جسمي و رواني بسيار متنوعند.(آية 11) برخلاف انسان
همين موضوع موجب گمراهي بيشتر انسان‌شناسان و باستان‌شناسان شده‌است. مثلا‌ُ آنان گاهي بسياركوتاه‌قدند، و برخي تيره‌هايشان بسياربلندقد. برخي بسيار پيشرفته‌اند، و برخي بسيار وامانده.
3. برانگيخته‌شدن جنيان در روز قيامت.(آيات 7،15،16،17) مانند انسان
فصل دوم: سوره‌هاي ‹الرّحمن› و ‹الواقعه›

وجه نامگذاري سورة الرحمن: «رحمن» صفت رحمت فراگير الهي است و چون در اين سوره خداوند كريم نعمتهايي را كه به گونه‌اي برابر به دو نوع جن و انس داده، مرتباٌ ياداوري مي‌كند، نام مناسبي نيز كه شمول و برابري را برساند به اين سوره داده‌است و اصولاٌ در هر ‌جاي ديگر از قرآن كه صفت «رحمن» براي خداوند آمده‌باشد، علت همين امر است. مانند آيات پاياني سورة مريم(ع).
1ـ منشأ جن

آيات 14 و 15: خلق‌الانسان من صلصال كالفخار و خلق‌الجان من مارج من نار.
يعني خداوند انسان را از گل خشكيدة شبه‌سفال، و جنها را از شعلة بدون دود(حرارت) آفريد.
خداوند كريم در اين دو آيه ماية اولية تشكيل‌دهندة جسم انس و جن را مشخص‌مي‌سازد و در آيه بعد بر هر دو منت‌مي‌گذارد كه اين دو ويژگي نعمتهايي‌ است كه به هر يك از شما عطا شده و اگر غير از اين مي‌بود، شايسته شما نبود.
آيات 26 و 27 سورة حجر نيز در اين زمينه است:
ولقد خلقناالانسان من صلصال من حمأ مسنون والجان خلقنه من قبل من نارالسموم. يعني به‌درستي كه انسان را از گل خشكيدة لجن مانده‌شده و جنها را پيش از آن از هواي داغ(حرارت) آفريديم.
دو مثال براي فهم مايه‌هاي اولية انس و جن:
مثال اول در بارة انسان: اگر در فصل تابستان، به بيابانهاي خوزستان سفركنيد، مي‌توانيد ماية اولية انسان را ببينيد. همه‌ جاي زمين ترك‌خورده‌است و شما نمي‌دانيد زير اين لاية ترك‌خورده چيست. ولي اگر زمين را كمي بكنيد، گل تيرة سبزرنگ و چسبنده‌اي را مي‌بينيد كه در زمستان گذشته لجن بوده و با گذشت چندماه به اين صورت درامده است. و به ياد آيه‌اي ديگر از قرآن در همين زمينه مي‌افتيد كه مي‌گويد«ما آنان را از گل چسبنده آفريديم» (صافات:11)
پس لاية زيرين كه گل است و شرح آن رفت، «حمأمسنون» بوده كه اكنون «طين‌لازب» شده‌است و لاية بالايي همان طين لازب است، كه پس از چندماه خشك‌شده، ترك ‌خورده و به ‹گل خشكيده› يا «صلصال» تبديل‌شده‌است.
در قرآن كريم آيات بسياري وجوددارد كه انسان از خاك(تراب) و گل(طين) خلق‌شده. در آيات فوق شكل نهايي گل به‌كارگرفته را بيان‌كرده، و تنها در آية اخير چسبندگي آن را نيز آورده‌است. پس نتيجه‌مي‌گيريم كه مادة اولية انسان به ترتيب اين مراحل را طي‌كرده‌است:
اول خاك بوده،(تراب)
سپس خاك با آب مخلوط‌شده و گل شده،(طين)
سپس گل پرآب(شل)، مانده و لجن شده،(حمأ مسنون)
سپس لجن، مانده و سفت‌شده، به اندازه‌ا‌ي كه ليزي و چسبندگي آن از بين نرفته.(طين لازب)
سپس اين گل چسبنده، مانده‌ و خشك‌شده و جسم انسان را پديدآورده‌است.(صلصال)
در زبان فارسي اصيل، به گل لجن‌شدة چسبنده، خرد(به فتح خ) گفته‌‌مي‌‌شود. اين شعر از شاعري به نام خسرواني، در وصف بازگشت انسان به اصل خويش است:
آن كجا سرت بركشيد به چرخ باز ناگه فرو بردت به خرد(فرهنگ عميد)
البته اگر به جاي ‹آن كجا›، ‹آن خدا كه› يا ‹آنكه› بود بهتر مي‌بود.
مثال دوم دربارة جن: باز در فصل تابستان به همان بيابان مي‌رويم. تفتيده‌شدن زمين بيابان، چنان حرارتي را دارد كه گاهي به شكل سراب درمي‌آيد. همان سرابي كه از دور به آبي گوارا مي‌ماند و هاجر(ع) را هفت بار درپي‌خودكشاند. سراب چيزي نيست جز تجسم حرارت كه گهگاه به روشهاي ديگري نيز مي‌توان آن را ديد. و ‹حرارت› يا ‹مارج من نار› همان چيزي است كه خداوند آن را ماية آفرينش جن قرارداده‌است.
2 ـ بعد زمان

آية 17: پروردگار دو مشرق و دو مغرب: در اين زمينه دو ديدگاه مي‌تواند وجودداشته‌باشد؛ و ديدگاه سوم از جمع اين دو ديدگاه مي‌تواند به‌وجود بيايد؛ ولي پيش از بيان دو ديدگاه لازم است بدانيم از آنجا كه مشرق و مغرت به ساكن(موجود انديشمند) وابسته است و نه به مسكون(سياره)، پس اگر سياره‌اي ساكني نداشته‌باشد، كاربرد واژة مشرق و مغرب براي آن واهي است. بنابراين اشارة قرآن به وجود دو مغرب و دو مشرق براي ساكن است نه مسكون.
ديدگاه اول: چون همة سياره‌ها كروي هستند، پس بايد در مورد كرة زمين بگوييم يا داراي بي‌نهايت مغرب و مشرق است، و يا فقط يك مغرب و يك مشرق دارد. و چون مخاطب اين سوره جن و انس است، نتيجه‌مي‌گيريم كه يكي از سيارات ديگر در اختيار جن‌هاست.
ديدگاه دوم: آيه اشاره به دو جهان با مشرق‌ها و مغرب‌هاي جداگانه بر روي كرة زمين دارد كه جهان ديگري كه ما نمي‌شناسيم، جهان جنهاي روي زمين است. اين ديدگاه با آيه‌هاي بعدي،‌ يعني آيات 19 و 20 بيشتر تأييدمي‌شود:
مرج‌البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبغيان
ترجمه: دراميخت دو دريايي را كه دركنار يكديگرند، ميان آن دو، يك ميانجي است كه از يكديگر درنمي‌گذرند.
معمولاً آنانكه از ديدگاهي علمي در قرآن تدبرمي‌كنند، در تفسير اين دو آيه،‌ مي‌گويند منظور از اين دو دريا، ‹جريان آب گرم گلف‌استريم› است، كه چنين پديدة طبيعي را به‌وجودآورده‌است. ممكن است اين موضوع هم درست باشد، ولي از آن جهت كه اين دو آيه بلافاصله پس از آية دو مغرب و دو مشرق آمده، درست‌تر به نظرمي‌رسد كه آنها را با آية پيش از خود مرتبط بدانيم، و دو دريا را دو ‹جهاني› بدانيم، كه همچون دريا مواج و در تلاطم‌اند، و زندگي در آنها جريان دارد و با اينكه در كنار يكديگرند، ولي به واسطة يك پرده از جنس فاصلة زماني، به يكديگر تعرض و تجاوز نمي‌كنند؛ و مردمان هريك از اين دو جهان، ديگري را حس‌نمي‌كنند.
تدبر در اين آيات را از آية 10 اين سوره آغازمي‌كنيم:
والارض وضعها للانام( و زمين را قرارداد براي مردمان)
از اين آيه معلوم مي‌شود كه:
ـ سخن از زمين است، نه سيارة ديگري.
ـ سخن از مردمان است، چه جن باشند و چه انس.
سپس از ميوه‌ها و نخل سخن‌ به‌ميان‌مي‌آورد، و پس از آن مادة اولية هر يك از دو نوع (نوع بشر و نوع جن) را مشخص‌مي‌سازد و بدين گونه مخاطب خود را براي تمام سوره مشخص‌مي‌سازد. پس از اين آيه است كه از دو مغرب و دو مشرق براي هريك از اين دو مردمان يادمي‌كند.
در تأييد بيشتر اين ديدگاه،‌ مي‌توان به سورة رعد آية 3 استنادكرد كه مي‌فرمايد خداوند از هر ميوه‌اي دو جفت آفريده‌است.(كه يك جفت آن براي جن‌هاست)
در آية بعد گوشزدمي‌كند كه برروي زمين «قطع متجاورات»(پاره‌هايي دركنارهم يا به موازات يكديگر) وجود دارد.
نظر به اينكه در آيات 11 از هود، 15 از حجر، و 27 از يونس، «قطع من‌الليل» آمده كه به ‹پاره‌اي از زمان› اطلاق شده‌است، و از آنجا كه يك نظرية علمي مي‌گويد كه بر روي همين كرة ما دو و يا چند جهان در كنار يكديگر ولي با يك فاصلة زماني وجود دارد كه موجودات ساكن در هر جهان، يكديگر را حس نمي‌كنند؛ به نظرمي‌رسد كه منظور قرآن كريم دراين آيه اشاره به اين جهان‌ها و از جمله جهان جن‌هاي روي زمين باشد. زيرا در غير اين صورت مسأله بسيار ساده به نظر مي‌رسد و نيازي نبود كه خداوند در پايان آيه بفرمايد «ان في ذلك لايات لقوم يعقلون».
ياداوري: اين موضوع را از آية 50 سورة الرحمن: ‹فيهما من كل فاكهه زوجان› نيز مي‌توان دريافت. يعني همان‌گونه كه بهشت‌ها و ميوه‌هاي آنها براي اين دو نوع در آخرت از يكديگر جداست، در دنيا نيز بايد زمين‌ها، باغ‌ها و ميوه‌هايشان از يكديگر جداباشد.
نه تنها ميوه‌ها كه دام‌هاي اين دو نوع، و به‌تبع آن ديگر نيازها و نعمت‌هايشان نيز جداست، و نتيجه آنكه دنيايشان جداست.
توجه به آيات 143و144 از سورة انعام، در اين زمينه خالي از لطف نيست:
ثمانيه ازواج من‌الضآن‌اثنين و من‌المعزاثنين … و من‌الابل‌اثنين و من‌البقراثنين
ترجمه: هشت جفت(چهارپا)، از گوسفند دو جفت و از بز دو جفت … و از شتر دو جفت و از گاو دو جفت.
در اين زمينه نقل گفتارهايي از فصل دوم كتاب ‹عجيب‌تر از رؤيا› خالي از صفا نيست:
«ظهور اسرارآميز جانوراني مانند پلنگ سياه در انگلستان،‌ مارهاي غول‌آسا در داكوتاي جنوبي، يا سوسمارهايي در رودخانه‌هاي فرانسه، احتمالاً به واسطة نقل‌وانتقال مرموز صورت گرفته‌است. گزارشهاي به‌دست‌آمده حاكي از آن است كه موجودات عجيبي در سراسر جهان زندگي مي‌كنند كه ازهيچ‌رو متعلق به منطقة خود نيستند و با شرايط طبيعي آنجا وفق نمي‌دهند… آنها مي‌گويند اين جانوران با جانوراني كه در روي كرة زمين زندگي مي‌كنند تفاوت دارند، انگار كه متعلق به اين سياره نيستند. آيا ممكن است اين جانوران از بعد ناشناختة ديگري كه همزمان، دركنار بعد ما، در داخل يا خارج از آن (و يا هرجاي ديگر) وجوددارد، آمده‌باشد؟ آيا آن بعد ناشناخته نيز داراي جانوران بومي خاص خود مي‌باشد كه گهگاه بر اثر نقل‌وانتقالات اسرارآميز، به دنياي ما سرازير مي‌شوند؟ يا بالعكس جانواران ما نيز از روي صفحة زمين ناپديدشده، به آن قلمرو ناشناخته از هستي گام مي‌نهاند؟»
تونل زمان

در فصل هشتم كتاب ‹عجيب‌تر از رؤيا› به ديدگاه دوم پرداخته‌شده‌است:
در آنجا مي‌خوانيم كه نامه‌اي از شخصي به نويسندة كتاب رسيده كه در آن نويسندة نامه گفته‌است از خياباني كه هميشه مي‌گذشته، و كاملاً با آن آشنا بوده، شبي كه با اتومبيل در آن حركت‌مي‌كرده، آن را بيگانه يافته، و نتوانسته به هيچ‌روي به چگونگي موضوع پي‌ببرد.
سپس نويسندة كتاب مي‌افزايد: «اين‌گونه اتفاقات، گاه و بي‌گاه در گوشه و كنار جهان پهناور به وقوع‌مي‌پيوندد و شواهد زيادي وجوددارد كه افراد گوناگون، ناگهان در ‹تونل زمان› قرارگرفته‌اند، و اين‌گونه نقل و انتقال‌ها غالباً پرسش‌هاي زيادي را برمي‌انگيزد. ازجمله اين سؤال كه اگر ‹گذشته› به اين زمان بازگردد، زمان ‹حال› به كجا مي‌رود؟»
گفتني است، خود نويسندة كتاب و امثال او نيز به يك اشتباه دچارشده‌اند، كه سؤال مطرح‌شده، نتيجة آن است. هرجا كه ‹زمان گذشته› مطرح شود، بايد ‹زمان ديگري› جانشين آن شود تا نظريه درست درايد و پرسشي نيز پيش نيايد. البته نويسندة كتاب با پرسش‌هاي ديگري كه مطرح مي‌كند نظر خود را درست‌مي‌كند:
«اگر نگارندة نامة بالا،‌ واقعاً در خياباني رانندگي‌مي‌كرد كه عملاً چند سال پيش وجودداشت، پس خياباني كه هرروز از آنجا مي‌گذشت به كجا رفته‌ و در كدام مكاني ناپديدشده‌بود؟ آيا امكان دارد كه بعدي از زمان، به‌طور همزمان در داخل يا به موازات بعد ديگري از زمان وجودداشته‌باشد؟»
«در بيشتر سفرهايي كه به زمان گذشته(ديگري ـ نگارنده) صورت‌گرفته، كمتر شنيده‌شده كه يكي از ساكنان زمان گذشته(ديگري ـ نگارنده)، به افرادي كه به قول خود از حال به گذشته گام‌نهاده‌اند، توجّهي نشان‌داده‌باشد. انگار اين ديدار،‌ ديداري يكجانبه بوده‌است! افرادي كه به گذشته سفركرده‌اند، مشاهدات خود را آنچنان دقيق و پرآب‌وتاب تعريف‌مي‌كنند كه انگار به تشريح يك فيلم سينمايي مي‌پردازند، … بي‌انكه توجه كسي به سوي او جلب‌شود!»
«خيابان اسرارآميز!
چندسال پيش يك مرد آمريكايي به نام ‹راسل كرك› ماجراي جالبي براي روزنامة ‹لوس‌آنجلس تايمز› تعريف‌كرد كه عيناً در اين روزنامه به‌چاپ‌رسيد. او گفت:
ـ در يكي از شبهاي سال 1949 در فاصلة رسيدن ‹ترن› به ايستگاه، براي وقت‌گذراني به تماشاي شهر باستاني ‹يورك› پرداختم. هنگامي كه شتابان به سوي ايستگاه بازمي‌گشتم، تصادفاً متوجه خياباني كوتاه و نيمه‌تاريك شدم كه در دو طرف آن عمارات زبيايي متعلق به قرن 17 و 18 ديده‌مي‌شد. منظره‌اي بس دلفريب بود و بسان صحنه‌اي از يك افسانة زيباي قديمي مرا به سوي خود فرامي‌خواند. دلم مي‌خواست ساعت‌ها در اين خيابان تماشايي پرسه بزنم اما چون مي‌ترسيدم از ترن عقب بمانم، درنگ‌نگردم و با عجله خود را به ايستگاه رساندم. با خود عهدكردم كه دوباره سري به ‹يورك› بزنم و با خاطري آسوده به تماشاي مناظر آنجا بپردازم… سرانجام به عهد خود وفاكردم و چندماه بعد دوباره به ‹يورك› بازگشتم؛ اما هرچه جست‌وجوكردم، ‌اثري از اين خيابان نيافتم… انگار كه در اصل چنين خياباني وجود خارجي نداشته‌است!.. كشيش شهر يورك گفت اين قسمت از شهر، تقريباً از سال 1914 متروك و ويران‌شده‌است و بمب‌هايي كه در جنگ جهاني دوم بر روي اين ناحيه فروريخت، بجز چند خانه، بقيه را ويران كرده‌است.
كرك در پايان تعريف اين ماجرا گفت:
ـ اكنون از خود مي‌پرسم اگر در آن شب عجيب از سوارشدن به قطار لندن منصرف‌مي‌شدم و در آن خيابان به گشت و سياحت مي‌پرداختم چه حادثه‌اي رخ‌مي‌داد؟ اگر به يكي از خانه هاي اين خيابان زيبا مي‌رفتم و در مي‌زدم چه اتفاقي مي‌افتاد؟ آيا با بازشدن در، نيرويي مرا به درون مي‌كشيد و با بسته‌شده در، براي هميشه به بعد زماني ديگري قدم مي‌گذاشتم؟»
ـ «يكي از قديمي‌ترين داستان‌هاي علمي ـ تخيلي كه دربارة تونل زمان به رشتة نگارش درامده، كتاب مشهور ‹ماشين زمان› اثر ‹اچ. جي. ولز› نويسندة نامدار انگليسي است. او در اين كتاب به تعريف ماجراي شگفت‌انگيزي مي‌پردازد كه طي آن يك دانشمند فيزيكدان به كمك دستگاهي كه اختراع‌كرده‌است، به آيندة دور و بعد زماني ديگر سفرمي‌كند».
ـ «ابعاد متفاوت زمان ممكن است با يكديگر منطبق‌گردند، اما ساكنان آنها، هرگز نمي‌توانند بر يكديگر اثر متقابل داشته‌باشند».
«يك ماجراي عجيب ديگر

در مه 1967 مجلة فرانسوي ‹فيت› ماجراي حيرت‌انگيز ديگري دربارة سفر به گذشته(زمان ديگري ـ نگارنده) انتشارداد، كه باوركردنش، مانند ديگر ماجراهاي مشابه دشوار به نظرمي‌رسد، اما نمي‌توان آن را مردود دانست. ماجرا ازاين‌قرار بود كه در يك روز بهاري، يك مرد انگليسي به نام ‹چپمن› به اتفاق همسرش به ‌چيدن شكوفه‌هاي بهاري رفته‌بود تا به تزيين يك مراسم خيريه بپردازند. درحدود 500 متر دورتر از خانة او، خيابان عريضي وجودداشت كه در آن درختان شكوفة زيادي به‌چشم‌مي‌خورد. سال‌ها پش در اين نقطه، يك ناحية مسكوني اختصاصي وجودداشت كه در ميان گل و درخت و چمن محصور بود. اما امروزه جاي آن را خانه‌هاي آپارتماني گرفته‌است. تنها سه قطعه زمين خالي نسبتاً بزرگ، به فضاي سبز اختصاص‌داشت كه درختان شكوفه نيز در همين مكان قرارداشتند. خانم چپمن پيشنهادكرد كه به آنجا بروند و شكوفه‌هاي مورد نياز خود را براي برگزاري مراسم خيريه از آنجا تهيه‌نمايند. به دنبال اين پيشنهاد خانم به سوي يك درخت گيلاس تنومند و پرشكوفه رفت و شوهرش به تماشاي يك گل زيبا ايستاد. مدتي محو تماشاي اين گل زيبا شد؛ ‌اما همينكه سربلندكرد، اثري از خانه‌هاي آپارتماني كه در آن حوالي وجودداشت، مشاهده نكرد!
او دنبالة ماجرا را چنين تعريف‌مي‌كند:
سپس واقعة ديگري اتفاق‌افتاد. يكباره همه چيز تغييركرد و خلأ بزرگي مرا دربرگرفت. يقين داشتم كه جهت خود را گم‌نكرده‌ام، زيرا خورشيد همچنان از سوي خاور مي‌درخشيد. در اين هنگام، ناگهان فكر وحشتناكي به كله‌ام افتاد. آيا وارد بعد ديگري شده‌بودم؟ و آيا برگشت از آن برايم امكان‌پذير بود؟
به ذهنم رسيد كه نقطة خروج بايستي همان نقطة ورود باشد. بنابراين دو قطعه چوب را به شكل ضربدر روي زمين قراردادم تا به اين وسيله محل و موقعيت خود را علامت بگذ ارم. سپس به سوي مكاني كه گمان مي كردم ساختمانها در آنجا قرارداشت، ‌روان شدم. اما اثري از خانه هاي آپارتماني نيافتم. ديگر هيچ جاده‌اي، ‌هيچ ترافيكي مشاهده نمي‌شد … فقط يك فضاي وسيع و باز بود كه نشانه‌اي از حيات در آن به چشم نمي‌خورد.
سرانجام آقاي چپمن دوباره به نقطه‌اي كه به وسيلة دو قطعه چوب روي زمين علامت‌گذاشته‌بود، بازگشت. همسرش درآن نزديكي منتظر ايستاده‌بود و با مشاهدة او گفت: مرا نگران كردي! كجا رفته‌بودي؟ هرچه دنبالت گشتم و صدايت‌زدم خبري از تو نيافتم…
اكنون همه چيز به حالت عادي برگشته بود و خانه‌هاي آپارتماني سرجاي اولشان ديده‌مي‌شدند. چپمن گفت:
اما ناگهان متوجه يك چيز عجيب شدم. زميني كه روي آن ايستاده‌بودم نرم و خاكي بود و هنوز جاي پاي من كه به سوي آپارتمان‌ها مي‌رفت، برروي آن ديده‌مي‌شد… اما اين ردپا ناگهان درنقطه‌اي تمام‌مي‌شد. انگار كه پس از پيمودن فقط چند قدم، از زمين به آسمان پريده‌باشم! درحالي‌كه براي يافتن آپارتمان‌ها خيلي راه‌رفته‌بودم و آثار بازگشت من نيز، درست از همان نقطه‌اي آغازمي‌شد كه ردپاي من ناپديدشده‌بود!»
اينجاست كه ‹قطع‌متجاورات› قرآن معناي ويژ‌ة خود را بازمي‌يابد.
نويسندة كتاب ‹عجيب‌تر از رؤيا›، پس از نقل رخدادهايي كه پيشامدكرده و شخصي به گونه‌اي ناگهاني و در يك نقطة خاص ناپديدشده‌است، مي‌نويسد:
«دربارة اين‌گونه ناپديدشدن‌هاي اسرارآميز، نظرات گوناگون وجوددارد. گروهي بر اين باورند كه در واقعيت فيزيكي و مادي، مكان‌هاي خالي وجوددارد كه ما از آنها آگاهي نداريم. اين مكان‌هاي خالي را به منزلة حفره‌هايي تصورمي‌كنند كه امكان دارد جانداران و اجسام غيرذي‌روح، از طريق آنها به درون جهاني ناشناخته و نامرئي كشيده‌شوند و ديگر اثري از آنها مشاهده‌نشود. بنابر همين نظرات، اين حفره‌ها ممكن است براي يك لحظه گشوده‌شوند و ديگربار مسدودگردند. و به منزلة درواز‌ه‌اي باشد براي ورود به بعد ديگري كه در آن، دريافت‌هاي پذيرفته‌شدة جهان سه‌بعدي ما، يعني طول و عرض و ضخامت،‌ معني و مفهومي ندارد. اين حفره‌ها درعين‌حال ممكن است به منزلة تله‌اي باشند كه در يك چشم‌برهم‌زدن، موجود از همه‌جا بي‌خبري را به‌كام‌خودبكشند و او را به دنياي ديگري منتقل‌سازند. زيرا امكان دارد چنين دنيايي، هرچند كه ما از آن بي‌اطلاعيم، به‌موزات دنياي ما و در قلمرو ديگري از هستي وجودداشته‌باشد.
و براي چندين و چندمين بار به اين نتيجه‌مي‌رسيم كه در فهم آيات قرآن كريم، تنها به ظاهر آيه‌ها نبايد توجه كنيم، بلكه مهمتر از ظاهر آيه، فهم پسينة آيه و تدبر در آن است؛ كه قرآن براي موضوع‌ها و مسأله‌هاي جزئي و پيش‌پا افتاده كه هركودكي نيز متوجه مي‌شود نازل نشده‌است.
فاعتبروا يا اولي‌الابصار!!
آيه 29: هركس كه در آسمانهاوزمين(كيهان) است از او درخواست دارد. او هر زمان در شأني‌است.
اين آيه نيز تأييدي‌است بر مسكوني بودن سيارات ديگر. اگر گفته شود منظور از كساني كه در آسمان هستند و از او درخواست دارند ملائكه هستند، اين نظر به دلايل زير ردمي‌شود:
اولاٌ: اگر ملائكه باشسند، چرا خداوند منتش را بر انس‌وجن مي‌گذارد و مي‌فرمايد: فباي‌آلاء‌ربكما تكذبان؟
ثانياٌ: ملائكه يك بعدي هستند و ذاتاٌ چيزي نياز ندارند تا از خداوند درخواست‌كنند.
بنابراين خداوند مي‌فرمايد هركس از شما (جن و انس) كه در سيارات ديگر اين كيهان قراردارد، به خداوند نيازمنداست و او هر لحظه به نسبتي كه مورد درخواست قرار‌مي‌گيرد و نيازي را پاسخ مي‌دهد، در شأني واقع مي‌گردد.
آيات زير نيز دلايلي است بر مسكوني‌بودن ديگر سياره‌ها از ديدگاه قرآن:
يونس 66، اسرا 55، مومنون 71، نمل 65، و 87 روم 18و 26، انبيا 19، نور 41، شوري 29، حج 18، زمر 68، مريم 93 تا 95، فصلت 38، رعد 15‌
براي آگاهي بيشتر:

خداوند كريم براي كساني كه در قرآنش تدبرمي‌كنند و سپس سخن مي‌گويند، راهنمايي‌ها و آيات و نشانه‌هاي لازم را گنجانيده تا كساني پيدانشوند كه بگويند همة ساكنين آسمانها ملائكه هستند. بدين ترتيب متذكرمي‌شود كه در آسمانها جايگاه‌هاي ديگري نيز هست كه جايگاه ملائكه يا عالم ملكوت است. ويژگي‌هاي اين جايگاه‌ها و جهان‌ها را نيز با واژگاني ويژه براي اهل تدبر بيان‌مي‌كند، بدين‌ شرح:
مثلا خداوند عزيز در سورة صافات آية 5 مي‌فرمايد:
رب‌السموات والارض و ما بينهما ورب‌المشارق.
ما مي‌دانيم كه خداوند غير از جن و انس« ملائكه و روح» را نيز آفريده‌است:
تنزل‌الملائكه والروح فيها باذن ربهم من كل امر(قدر:4)،
تنزل‌الملائكه والروح من امره(نحل:2)،
يوم يقوم‌الروح والملائكه صفا(نبأ:38)
و از آنجا كه واژه مشارق در سورة صافات، در آيه‌اي به‌كاررفته كه آيات قبل از آن مربوط به ملائكه است، و به اين دليل كه در اين آيه بجاي واژة «من» كه براي موجودات انديشمند مادي به‌كار‌مي‌رود، واژه ما(آنچه) في‌السموات‌و‌الارض به‌كاررفته است، به اين واقعيت نزديكتر مي‌شويم كه جايگاههاي ديگري در كيهان نيز مسكوني هستند، ولي ساكنين آنها موجودات مادي نيستند، بلكه ملائكه و روح هستند.
اين انديشه زماني بيشتر قوت‌مي‌گيرد كه در كاربرد واژه مشارق بدون واژه مغارب دقت‌كنيم زيرا از پس روزها، شبها فرامي‌رسند كه با توجه به آيات بسياري از قرآن اختلاف ليل‌ونهار و پديدآمدن شب‌وروز و فصول سال براي زندگي و آسايش موجودات مادي است و از آنجا كه ساكنين آن جايگاهها، مادي نيستند و نيازي به آسايش ندارند، خداوند واژة مشارق را بدون واژة مغارب به‌كارگرفته، زيرا جهان فرشتگان جهاني مادي نيست، بلكه جهاني پر از نور، و نور در نور است و تاريكي و مرگ به آن راه ندارد.
بدين ترتيب خداوند مي‌خواهد به ما بفهماند كه سخن قرآن پيچيده نيست، بلكه همه چيز را مشخصاً نشان‌داده و بيان‌داشته، و تنها اين مي‌ماند كه در آن تدبركنيم و با پرهيز از پيشداوري‌ها و كج‌فهمي‌هاي خود، درست را از نادرست، و حق را از ناحق بازشناسيم.
آية 31: به زودي به حساب كار شما خواهيم رسيد، اي دو گرانمايه(ثقلان: جن‌وانس) خداوند كريم رسيدگي به حساب را نيز نعمت الهي تلقي‌كرده‌است.؛ زيرا موجب مي‌شود از موقعيت خود در دنيا بهتر بهره‌برداري‌كنند؛ علاوه‌ بر اينكه اجراي خود جاي شكر دارد.
3 ـ توانايي جن و انس بر بيرون‌رفتن از جوّ زمين

آيه 33 : يا معشرالجن والانس ان‌استطعتم ان تنفذوا من اقطارالسموات والارض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان
تعريف واژه‌ها:
نفوذ = گذركردن(به سختي) ان تنفذوا = كه ‌به سختي بگذريد
اقطار = 1. جهات چهارگانه 2. ناحيه‌ها، بخش‌ها 3. اطراف
السموات و الارض = جهان پيدا
سلطان = غلبه ـ اقتدار ـ دليل روشن ـ حجت تمام
بنابراين، ترجمة آيه 33 سورة الرحمن چنين مي‌شود: اي جماعت جن و انس اگر توانايي داريد از جهت‌هاي چهارگانة كيهان بگذريد، پس بگذريد. نتوانيد گذشت مگر به سلطه و غلبه (دست‌يابي به وسايل لازمة اين كار).
اين آيه شريفه كه مشابهي در قرآن ندارد و از محكمات قرآن است، با استفاده از كلماتي چون «انفذوا» و «اقطار» و «سلطان» هم به جن و انس يادآوري‌كرده كه مي‌توانند از جو زمين بگذرند، و هم گوشزد مي‌كند كه اين كار،‌ ساده نيست بلكه بايد موفق بر رفع مانع‌ها و ساختن وسايل آن شوند.
4. چهره و پيكر جن

آيات 41-39 : پس در اين روز از گناه انس و جن پرسيده‌نمي‌شود… مجرمين با چهرة خود شناخته‌مي‌شوند. از موي پيشاني و پاها(گرفته) و در آتش افكنده‌مي‌شوند.
از اين آيات متوجه‌مي‌شويم كه:
ـ جن خطاكار مانند انسان خطاكار، اعمالش درصورت ظاهرش تأثيردارد.(اثرگذاري روان بر جسم).
ـ جن‌ها مانند انسان‌ها پيشاني دارند و مي‌توان گفت صورت ظاهرشان يكي است.
ـ از نظر شكل بدن و سازوكار جسماني نيز مانند انسان‌اند. زيرا به مانند انسان دو پا دارند.
آية 179 سورة‌ اعراف نيز تساوي جن و انس را از نظر داشتن دل،‌ چشم و گوش مورد تأييد قرارمي‌دهد.
اين آيات پاسخي‌ است به آنان كه جن را با پيكر و سيمايي غير از شكل و شماي انساني تصورمي‌كنند.
5 ـ وصف بهشتهاي چهارگانه

آيات 56-46 : و براي كسي كه از مقام پروردگارش بترسد،(من خاف مقام ربه) دو بهشت وجود دارد… در آنهاست انواع ميوه‌ها و نعمتها… در آن دو بهشت، دو چشمه روان است… در آن دو بهشت از هر ميوه‌اي دو جفت است… در حالي‌كه تكيه‌زنندگانند بر بسترهايي كه آستر آنها حرير است و ميوه‌چيني دم دستشان است… در آن بهشتها زنان خمارچشمي هست كه دست كسي از جن و انس بدانها نرسيده.
از اين آيات مشخص مي‌گردد كه تمايلات جن و انس نيز مانند يكديگر است: علاقه به جنس مخالف، خوراكهاي نيكو، پوشش خوب، بهره‌وري از صفاي طبيعت و …
با توجه به اينكه در هيچ جاي قرآن چنين آياتي كه حكايت از دو بهشت كند وجود ندارد، و با توجه به اينكه ويژگيها و نعمتهاي اين دو بهشت عيناٌ مانند يكديگر است، اختصاص داشتن هر يك از اين دو بهشت به يكي از دو گرانمايه(جن و انس) معقول‌تر به نظر مي‌رسد تا اينكه شرح‌وتفصيل ديگري براي آن درنظرگيريم.
خداوند كريم در آيات ديگري از قرآن، ‌دوزخ را محل و مأواي انسانها و جنهاي گنهكار مقرركرده و جمع‌شدن جن و انس در يك جا را نوعي شكنجه تلقي‌نموده، بويژه اينكه در آياتي مجادله و گناه خود را به گردن ديگري انداختن را بين جن و انس در دوزخ بازگو مي‌كند.(كه در پايان خواهد آمد) خداوند در اين سوره(الرحمن) مي‌خواهد به جن و انس بفهماند كه اين نعمتي بسياربزرگ است كه براي هريك از شما، بهشت‌هاي جداگانه‌اي مقرركرديم و عدالت را درمورد شما رعايت نموده و اين بهشت‌هاي اختصاصي را كاملاٌ شبيه يكديگر ايجادكرده‌ايم. حال كداميك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد؟
علاوه بر اين، خداوند مي‌خواهد به جن و انس بفهماند اگر شما را در دنيا اختلاف نهاديم و يكي را از اين نظر كه روح الهي داده و تعليم اسماء نموده‌ايم بر ديگري برتري داده‌ايم،


تعداد بازدید از این مطلب: 1013
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود